English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be defected U محروم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
privation U محروم سازی تعلیق مقام
privations U محروم سازی تعلیق مقام
strip U محروم کردن از
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
blighted U محروم
bereaved U محروم
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
deprive U محروم کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
deprives U محروم کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
depriving U محروم کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion U محروم سازی
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
exclude U محروم کردن
excludes U محروم کردن
disinherited U محروم ازارث
frustration U خنثی سازی محروم سازی
frustrations U خنثی سازی محروم سازی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
Other Matches
deprived U محروم
cold turkey U محروم
sans U محروم از
disadvantaged U محروم
choiceless U محروم از حق انتخاب
deprivable U محروم کردنی
devest U محروم کردن
bereave U محروم کردن
disadvantaged children U کودکان محروم
cut off U محروم کردن
dis- U محروم کردن
lower class U طبقه محروم
subclass U طبقه محروم
to cut off U محروم کردن
underclass U طبقه محروم
have not nations U ملل محروم
excludable U محروم کردنی
underclass U طبقهی محروم
unvoice U محروم از صدا کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
estopel U امرخاصی محروم شود
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
These trees deprive the house of light . U این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
ouster U بی بهره سازی محروم سازی
interdict U قدغن کردن محروم کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com